توضیحات
تحقیق مذهب، سنت و مدرنيته در انقلاب ايران
دانلود تحقیق با موضوع مذهب، سنت و مدرنيته در انقلاب ايران،
در قالب word و در 26 صفحه، قابل ویرایش.
در قالب word و در 26 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق:
انقلاب
بهمن 57 ايران سرآغاز فصلي تازه در تاريخ كشور ما بود. اين انقلاب توانست
براي نخستين بار و در وسيعترين سطح ميليونها زن و مرد و پير و جوان را به
عرصه زندگي سياسي و اجتماعي وارد كند. بر اثر اين انقلاب ، بويژه بدليل
خصلت تودهاي آن و از خلال مبارزات ، تضادها و تناقضها، شرايط گذار آرام
جامعه ما به دوراني نوين پديد آمد، كه نشانههاي آن، اكنون در جنبش اصلاحات
انقلابي، موسوم به “جنبش دوم خرداد” خود را نشان ميدهد. شايد كساني
نخواهند و يا نتوانند پيوندهاي جنبش اصلاح طلبي انقلابي كنوني ايران را با
انقلاب 57 بپذيرند، اما اين نخواستن و يا نتوانستن در واقعيت اين پيوند
تغييري نميدهد. تشديد توطئهها عليه اصلاحات انقلابي و جنبش كنوني مردم
ايران چه در داخل و چه در خارج از كشور، كه هم انقلاب 57 و هم جنبش كنوني
را شامل شده، خود به نوعي ديگر در تائيد اين پيوند است. اين توطئهها،
تنها در مقاومت خونين سرمايهداري بزرگ تجاري و زمینداران بزرگ و مافياي
وابسته به آن خلاصه نشده است. در عرصه ايدئولوژيك و رواني نيز توطئههائي
كه از ابتداي انقلاب 57 و با هدف تحريف مضمون اين انقلاب به راه افتاده بود
، اكنون عليه جنبش اصلاحات تشديد شده است.
نكته مركزي در اين
كارزار ايدئولوژيك و ظاهرا علمي عبارتست از طرح نظريه هايي، كه ظهور و
بروز و پيروزي انقلاب بهمن 57 را در چارچوب به اصطلاح “تقابل تاريخي” سنت و
مدرنيته جاي داده و اين انقلاب را به عنوان “واكنش سنت در برابر مدرنيته” و
يا بعضا “انتقام” سنت از مدرنيته تعبير مينمايد. بر اساس اين نظريهها،
گويا سرعت نوسازي و مدرنيسم يا به گفته برخي ديگر “غربي شدن” جامعه ايران
در دوران ديكتاتوري شاه چنان شتاب گرفته بود كه اقشار و لايه هاي سنتي يا
“توده هاي مسلمان” جامعه توان انطباق يا “تحمل” آن را نيافتند و در نتيجه
به واكنش در برابر آن پرداختند و به انقلاب روي آوردند!
دو جريان عمده
در ترويج اين نوع نظريهها از ابتداي انقلاب 57 تاكنون منافع بسيار جدي
داشتند. سلطنت طلبان كه بر اين اساس خود را نماينده نوسازي و مدرنيسم ايران
معرفي ميكنند، كه گويا با انقلاب و خلع آنها از قدرت اكنون جامعه در
پسرفت و قهقرا غوطه ور شده است! در طرف ديگر نيروهاي ارتجاعي مذهبي قرار
دارند كه خود را نماينده سنت معرفي كرده و در اين نظريه پردازيهاي انحرافي
منبعي براي مشروعيت خود جستجو ميكنند و حكومت پس از انقلاب را حق خود
ميدانند.
آنها نه تنها اين نظريهها را با اهداف سياسي و اقتصادي و
برخاسته از منافع طبقاتي خويش ترويج كرده و ميكنند، بلكه ميكوشند به هر
بهائي آن را تحميل كنند. براي رسيدن به اين هدف، كه در حقيقت “نفيانقلاب”
را دنبال ميكند، بر جوانبي از واقعيت تكيه ميكنند كه خود در بوجود آوردن
آن سهم عمده و اساسي داشتهاند.
بهمن 57 ايران سرآغاز فصلي تازه در تاريخ كشور ما بود. اين انقلاب توانست
براي نخستين بار و در وسيعترين سطح ميليونها زن و مرد و پير و جوان را به
عرصه زندگي سياسي و اجتماعي وارد كند. بر اثر اين انقلاب ، بويژه بدليل
خصلت تودهاي آن و از خلال مبارزات ، تضادها و تناقضها، شرايط گذار آرام
جامعه ما به دوراني نوين پديد آمد، كه نشانههاي آن، اكنون در جنبش اصلاحات
انقلابي، موسوم به “جنبش دوم خرداد” خود را نشان ميدهد. شايد كساني
نخواهند و يا نتوانند پيوندهاي جنبش اصلاح طلبي انقلابي كنوني ايران را با
انقلاب 57 بپذيرند، اما اين نخواستن و يا نتوانستن در واقعيت اين پيوند
تغييري نميدهد. تشديد توطئهها عليه اصلاحات انقلابي و جنبش كنوني مردم
ايران چه در داخل و چه در خارج از كشور، كه هم انقلاب 57 و هم جنبش كنوني
را شامل شده، خود به نوعي ديگر در تائيد اين پيوند است. اين توطئهها،
تنها در مقاومت خونين سرمايهداري بزرگ تجاري و زمینداران بزرگ و مافياي
وابسته به آن خلاصه نشده است. در عرصه ايدئولوژيك و رواني نيز توطئههائي
كه از ابتداي انقلاب 57 و با هدف تحريف مضمون اين انقلاب به راه افتاده بود
، اكنون عليه جنبش اصلاحات تشديد شده است.
نكته مركزي در اين
كارزار ايدئولوژيك و ظاهرا علمي عبارتست از طرح نظريه هايي، كه ظهور و
بروز و پيروزي انقلاب بهمن 57 را در چارچوب به اصطلاح “تقابل تاريخي” سنت و
مدرنيته جاي داده و اين انقلاب را به عنوان “واكنش سنت در برابر مدرنيته” و
يا بعضا “انتقام” سنت از مدرنيته تعبير مينمايد. بر اساس اين نظريهها،
گويا سرعت نوسازي و مدرنيسم يا به گفته برخي ديگر “غربي شدن” جامعه ايران
در دوران ديكتاتوري شاه چنان شتاب گرفته بود كه اقشار و لايه هاي سنتي يا
“توده هاي مسلمان” جامعه توان انطباق يا “تحمل” آن را نيافتند و در نتيجه
به واكنش در برابر آن پرداختند و به انقلاب روي آوردند!
دو جريان عمده
در ترويج اين نوع نظريهها از ابتداي انقلاب 57 تاكنون منافع بسيار جدي
داشتند. سلطنت طلبان كه بر اين اساس خود را نماينده نوسازي و مدرنيسم ايران
معرفي ميكنند، كه گويا با انقلاب و خلع آنها از قدرت اكنون جامعه در
پسرفت و قهقرا غوطه ور شده است! در طرف ديگر نيروهاي ارتجاعي مذهبي قرار
دارند كه خود را نماينده سنت معرفي كرده و در اين نظريه پردازيهاي انحرافي
منبعي براي مشروعيت خود جستجو ميكنند و حكومت پس از انقلاب را حق خود
ميدانند.
آنها نه تنها اين نظريهها را با اهداف سياسي و اقتصادي و
برخاسته از منافع طبقاتي خويش ترويج كرده و ميكنند، بلكه ميكوشند به هر
بهائي آن را تحميل كنند. براي رسيدن به اين هدف، كه در حقيقت “نفيانقلاب”
را دنبال ميكند، بر جوانبي از واقعيت تكيه ميكنند كه خود در بوجود آوردن
آن سهم عمده و اساسي داشتهاند.